Who is the one to be counted twice when I count my blessings?l

سال 82

امسال نیز با تمام خوبی و بدیهایش رفت. به چیزهایی که می خواستم نرسیدم، گر چه تلاش زیادی کردم! ولی امید به آینده را از دست نداده ام و به خودم اطمینان دارم. هر ماه برایم مصادف با اتفاقاتی بوده که به طور خلاصه برای خودم می نویسم.

 

فروردین:سخت و دلهره آمیز

  • انتقال به بخش QC در محل خدمت سربازی
  • دست و پنجه نرم کردن با دل!
  •  دیدار با حامد و وحید در پارک لاله به همراه حسن
  • به عهده گرفتن مسئولیت های جدید در خوارزمی

 

اردیبهشت: عادی و بی دردسر و با امید به بازگشت به خویشتن!

  • شکستن پای مادرم
  • درگیری های کوچک در محل خدمت
  • یادگیری جدی تر مباجث .NET

 

خرداد: یک تصمیم، یک انتخاب!

  • تعطیلی های خوشحال کننده!
  • دیدارهای زیاد با دوست جدید!
  • هتل شرایتون و دیدار عجیب با دوستان و دریافت نامه ای عجیب!

 

تیر : شادی و نشاط! امید به زندگی

  • شروع برنامه استخر به همراه بچه های محل خدمت!
  • سینما و فیلم های مختلف
  • پارک و علی پروین و ...
  • هدایای زیبا و خوشحال کننده

 

مرداد: اتفاقات عجیب

  • شرکت در اولین جشن عروسی متفاوت!
  • خداحافظی با یکی از دوستان صمیمی و شروع به کار در STES
  • اقبال عجیب به شعر و داستان و خواندن کتابهای خوانده نشده
  • مسافرت رضا و تبعات آن
  • برنامه ریزی در آلاچیق با حامد و وحید

 

شهریور: عروسی

  • انتقال از سعادت آباد به شهرری
  • عروسی حسن و دیدار با مهران
  • تنهایی محض

 

مهر: عادت به تغییرات، بلای بزرگ

  • اتمام کار به علت مشکلات به وجود آمده در مورد پدرم
  • شکستگی لگن راست پدرم
  • بررسی نتیجه کارهای وعده داده شده در مرداد

 

آبان: صله رحم اجباری

  • ملاقاتهای مکرر فامیل
  • اثبات "من می توانم"!!!
  • دردسرهای مالی و تحمل فشار بسیار زیاد روحی و روانی
  • مرخصی های زیاد
  • دعواهای خوارزمی

 

آذر: انتظار کشنده برای اتمام خدمت

  • ترخیص سید
  • دردسرهای مالی در مورد پروژه ATM
  • درگیری با پروژه مخابرات

 

دی: زلزله!

  • زلزله بم!
  • اتمام نیمه کاره خدمت مزخرف سربازی
  • شروع به کار در آوا و امن!!

 

بهمن: سلام به آزادی

  • اتمام نهایی سربازی و دریافت کارت
  • آشنایی با دوستان جدید و شروع به کار جدی
  • دریافت اولین حقوق بعد از سربازی!!
  • عدم مسافرت علیرغم میل باطنی
  • خرید های بسیار زیاد!

 

اسفند: کار سخت و تمام وقت

  • انجام چند کار مشترک با حامد
  • تعریف کار جدید در امن
  • نوسازی تیپ!!!!
  • ادامه خریدهای بسیار زیاد!!!
  • عید!

 

 

 

با آرزوی سالی پر از موفقیت و شادی برای تمامی دوستان عزیز

نیازو تو خودم کشتم
که هرگز تا نشه پشتم!

ستار العیوب

راستی اگر خدا ستار العیوب نبود، چی می شد؟

انسان ظرفیت نداره که عیب های دیگران رو بدونه و مخفیشون کنه! معمولا سوء استفاده می کنه! و جالبتر این که انسانها چقدر راحت می تونن چهره زیبایی از خودشون به نمایش بگذارن، در حالی که درونشون چیز دیگه ای باشه! خودمو می گم ها! دونستن این چیزا بیشتر "گیوره" دستم می ده ( به قول ترکها ) تا اینکه به حقیقت ماجرا برسونه! ولی وقتی می دونی، دیگه رفتارشون دستته! راحت می تونی پیش بینی کنی که در شرایطی که پیش می آد، چه عکس العملی نشون خواهند داد.

راستی! ظاهرا دیروز اومده بودن ( شاید هم رفته بودن! ) تحقیقات محلی!

دیروز با عباس رفتم دولت آباد. ساعت ۹ شب. تا ساعت ۱۱ تو یه مغازه هی لباس پوشیدم و در آوردم تا اینکه یه دست لباس جین، یه دست لباس رسمی، تی شرت،‌ کمربند، جوراب، زیر پیراهن و ... خریدم!‌ خرید لری که شاید هر دو سال یه بار انجام داده باشم!
خیلی باحال شده قیافه ام الان. دختر پسند دختر پسند!

بالاخره پیدات کردم. دنبالت نگشتم، خودت با پای خودت اومدی! ولی می دونی چیکار می خوام بکنم؟ همون بلایی رو که تو سرم ( سر من که نه! سر اون بدبخت بیچاره ساده زودباور مظلوم دلداده!!!) آوردی، سرت می آرم!!‌
دلسوزیها همه بی فایده بودن! تو لیاقتش رو نداشتی. راستی می دونی از کجا فهمیدم که اومدی؟ شاید باورت نشه ولی از دویست و پنج!!!!
 
اینو از زبان یه بنده خدا نوشتم اینجا! از من هم کمک خواسته. فکر می کنم کمکش می کنم. جای اون بودم واقعا احساس بسیار بدتری داشتم! ولی دلم می سوزه واسه اونکه اومده! ولی نمی دونه که اومده! ایندفعه خیلی مطمئن تر و بی باک تر اومده. ولی شرایط فرق کرده! خیلی هم فرق کرده!

ذره جه عشق اولانین دریا قدر تابو گرک!