یه جزیره واقعی!

بو گجه هچ شانسلی دییلیم!

دلم می خواد بنویسم. در مورد چیزایی بنویسم که کمتر وقت شده توضیحات کامل در موردشون بدم. شماره گذاری هم نمی کنم که با نوشته های قبلیم متفاوت باشه.

وقتی می بینم یکی از دوستانم از دستم ناراحته، اولین کاری که می کنم اینه که دنبال دلیل منطقی برای ناراحتیش می گردم و اگر پیدا نکردم، از خودش می پرسم. اگر خودش جوابی نداد و یا هر دفعه بحث رو موکول به زمان دیگری کرد، خودم سعی می کنم دلیلش رو پیدا کنم و این کار رو خوب هم انجام می دم! در مورد این مسئله هم با کنار هم گذاشتن چند تا جمله به نتیجه رسیدم ولی باورم نمی شه دوستم به خاطر این حرفا از دستم ناراحت باشه. البته قابل ذکره که هیچوقت ناراحتیش رو نشون نمی ده ولی وقتی رفتارهای گذشته و حال رو با هم مقایسه می کنم به راحتی متوجه تغییر در نحوه برخورد می شم. با این که تقصیری متوجه خودم نمی دونم ولی احساس نیاز کردم جملاتی رو بنویسم که دلیلی شده برای سردی روابط فیمابین! دقت کنید:

- مشکلی که بین سینا و اسکای پیش اومده رو من بوجود آوردم!
- باید تلافی کنم. آخه ازش خیلی بدم می آد!
- اون نباید اینکارو با من می کرد!

حالا بماند که این من کیست! ولی با تمامی احترامی که براش قائلم، فقط می تونم بگم که براش متاسفم. عهدی که بین سینا و اسکای بسته شده به این راحتیا شکسته نمی شه، مگر اینکه اسکای تحت تاثیر محیط قرار بگیره! از طرف سینا هیچ گامی در جهت سست کردن این رابطه برداشته نشده و به هیچ وقت نخواهد شد!

دوست دارم تجربه ای رو هم براتون بگم که بد نیست بدونید. با یه دختر دانشجوی پزشکی آشنا شده بودم. در طول مدت آشناییمون چند بار تلفنی صحبت کردیم و تنها چیزی که ازش شنیده بودم تعریف از خودش بود. اینکه خواستگار زیادی داره و وضعیت مالیش خوبه و از این حرفا و اینکه با هیچکدوم موافق نیست و .... با اینکه این چیزا برام مهم نبود، به حرفهاش گوش داده بودم و دنبال چیزایی گشته بودم که برام اهمیت داشتن. وقتی در مورد روحیات و شرایط زندگیم پرسید، با اینکه می دونستم تحمل شنیدن حقایق رو نداره ولی حقایق رو براش بیان کردم. وقتی گفتم که در پایین ترین نقطه شهر تهران زندگی می کنم و از لحاظ امکانات زندگی در شرایط بدی هستیم، وقتی گفتم پدر و مادرم بی سواد هستند و تنها خودم تو فامیل درس خونده و به دنبال تحصیلات هستم، وقتی گفتم که آب آشامیدنیمون رو می خریم و آب تهران نداریم و هزار تا چیزه دیگه، به هیچ عنوان باور نمی کرد و می گفت می خوای منو امتحان کنی! قبل از اینکه این حرفها رو بهش بزنم بهم می گفت که امکانات مالی براش اصلا مهم نیست و فقط تحصیلات و علم و صداقت و ... براش مهمه و خدا کسی رو در راهش قرار داده که همیشه به دنبالش بوده! ولی یواش یواش که فهمید گفته هام چیزی به غیر از حقیقت نیست، یواش یواش براش خواستگار پیدا شد و بقیه ماجرا!

یاد گرفتم که به هیچ عنوان به کسی دل نبندم. حتی اگه یکی خودشو برات جر داد، نباید بهش دل ببندی! حتی اگر محکوم به بی احساسی و سنگدلی بشی. دل دادن ها و دل بستن ها همه و همه در دلبستگی به مادیات خلاصه می شن و ماسک حمایت از صداقت و ایمان و ... دیگه این روزا در صورت همه دیده می شه. گاهی وقتها مهندس باهام حرف می زنه و می گه که دیگه باید خواسته هاتو متعادل کنی و فکری به حال آینده ات بکنی. امروز باهاش صحبت می کردم و گفتم که همه شما فقط دوست دارید حرف بزنید و احساس کنید که راهنمایی کردید. گفتم که از شنیدن حرفهای کلیشه ای خشته شدم و دوست ندارم به چیزایی گوش بدم که در حرفهای هر کسی پیدا می شه. اگه حرف جدیدی دارید بزنید و گرنه این حرفا رو بهتر از همتون می دونم.

مسئله دیگه ای بود که بد ندیدم مطرح کنم. برام رابطه سالم بین دختر و پسر یه سئواله! آیا واقعا می شه یه پسر و دختر با هم یه رابطه سالم داشته باشن؟ به نظر می رسه که بله ولی واقعا این طوری نیست. البته اگه معنای سالم همون چیزی باشه که همگان به درستی یا اشتباه قبولش دارن! از نظر این بنده حقیر، رابطه بین یه دختر و پسر ذاتا یه رابطه ناسالمه و بالاخره این ناسلامتی دیر یا زود در این رابطه رخنه خواهد کرد. اگر کسی دنبال یه دوستی با جنس مخالف هست که با دوستی دو همجنس یکسان باشه، به نظر من به بیراهه رفته و اگه دنبال چنین رابطه ای هست، همون بهتر که به طرف جنس مخالف کشیده نشه! مسئله اینجاست که همه ما (البته اگر مریض یا دروغگو نباشیم!!!) به جنس مخالف تمایل داریم و دیر یا زود تن به یک رابطه ناسالم خواهیم داد و نمی دونم چه دلیلی داره که دوست داریم ذات و ماهیت خودمون رو پشت واژه های بچه گانه ای که به تعصب دینی یا هر چیز دیگه تعبیر می شه پنهان کنیم! تا حالا از خودتون پرسیدید که آمار طلاق چرا تو کشور انقدر بالاست؟ هیچ می دونید که اکثر این طلاقها به خاطر مسائل سکسی اتفاق می افته و فقط برای روپوش گذاشتن بر یه درد عمومی که در تمام اعمال ماها رخنه کرده، دلیل این طلاقها رو فقط و فقط عدم تفاهم اعلام می کنیم؟

من یه جزیره واقعی هستم. عمرا کسی بهم زنگ بزنه و حالم رو بپرسه! حتی اگه خودم زنگ بزنم و پیغام هم بزارم، نمی دونم چه دلیلی داره که به قول انگلیسیا هیچ Call Back خاصی بهم نمی شه! دوست ندارم به زور خودم رو تو دل این و اون جا کنم. البته چون آدم خیلی رک و راستی هستم، شاید نباید انتظار زیادی از کسی داشته باشم. خودم رو در شرایط مختلف تست کردم و فیدبک گرفتم و به این نتیجه رسیدم که از نظر اطرافیان، دوستان و آشنایان آدم ارزشمندی هستم ولی هیچ کس تلاشی برای داشتن این ارزش نمی کنه! شاید به خاطر اینکه هزینه ای که باید بپردازه دقیقا برابر با ارزشی است که به دست می آره و این مسئله با روحیه دلال گونه ایرانیها جور در نمی آد! ماها دوست داریم کم بدیم زیاد بگیریم!!

برای م.ر : ممنونم از ابراز لطفت. امیدوارم که شما هم همیشه شاد و خندان و در کنار خانواده خوشبخت زندگی کنید. سعی می کنم عکسها رو هم هر چه سریعتر براتون بفرستم.

بیلی یوروم بو عالمده
یالاندیر هپ سودالار

نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 12:30 ق.ظ http://www.rozaneh1001.blogsky.com

همه ی آدمها یه جزیره اند...هر چی بزرگتر بشی بیشتر به این مفهوم میرسی...

م . ر سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:42 ق.ظ

ممنونم . عجب ! شما هم اینجا بودی ؟؟ چه تصادفی !!
این اتفاق رو به فال نیک می گیرم ان شاالله که خوبه

[ بدون نام ] سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1383 ساعت 01:58 ق.ظ

عجب اشتباهی کردم ! تاریخ رو اشتباه کردم . وای ی ی ی

ریتا پنج‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1383 ساعت 12:02 ب.ظ

ناراحتی من تجربه گذشته دل ندادن به کسی که جر می ده ! رابطه سالم بین اجناس مختلف
همه و همه در یک جزیره واقعی !!!
امشب و هر شب در سینما وبلاگ ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد