مردم خواب می بینن، ما نیز هم ...

داشتم خواب می دیدم که با رهبر دارم حرف می زنم! آدم مهربونی به نظر می رسید. یه کم در مورد اتفاقاتی که در زمان اومدنش به دانشگاه افتاده بود حرف زدیم. باورش نمی شد این همه اتفاقا رو از چشمش پنهان کرده بودن! نمی دونم چرا از نصف شب به این ور نتونستم بخوابم. همش داشتم وول می خوردم تا اینکه گفتم بیام تو نت و به کارام برسم. الان هم دارم مثلا به کارام می رسم!

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:18 ق.ظ

سلام.امیدوارم حالت خوب باشه.ولی انگار زیاد خوب نیستی که همچین خوابهایی میبینی.لطفا هروقت آذری مینویسی ترجمش رو هم بنویس ما هم بفهمیم فعلا خدا حافظ رو هم بیامرزه

ستاره چهارشنبه 30 دی‌ماه سال 1383 ساعت 03:23 ق.ظ

واااای ببخشید یادم رفت خودمو معرفی کنم من همونم که ساعته ۰۳:۱۸amروز 4شنبه کامنت گذاشتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد