پول جمع کردن

1-      هر چی سعی می کنم پول جمع می کنم آخرش می بینم که چیزی نمی شه! هی می گم پول جمع کنم ماشین بخرم، ولی تا پولم جمع می شه یه مشکل واجب تر پیدا می شه! مردم سهام می خرن مایه دار می شن، ما خریدیم ارزشش اومد پایین! می گم شانس ندارم! داداشم هم خیلی دوست داره ماشین بخرم، آخه اگه بخرم، خودم که نمی رونم و مجبورم بدم به اون!

2-      مادر بزرگم چند روزی اینجا بود. سعی کردم یه قرار ملاقات چتی با JOY  براش بذارم که متاسفانه نشد. خیلی با همدیگه دوست هستن و همیشه حال و احوال همدیگه رو می پرسن، با اینکه زبان همدیگه رو نمی فهمن! مادربزرگم خیلی دلش می خواد بره کربلا! دوست داره من هزینه اش رو بپردازم و بفرستمش! قول دادم که اگه وضعیت مالیم خوب شد این کار رو براش بکنم!

3-      تموم برنامه ها به نفع من پیش رفت! چون که به دنیا یاد داده بودم که به نفع من پیش بره!! اتفاقایی تو شرکت افتاد که باعث شد هر چه سریعتر به خواسته هام برسم و طوری بشه که خودشون همه چی رو در اختیارم قرار بدن! اون همکارمون هم دیگه کاملا خودش رو جمع کرده و ترجیح می ده بی سر و صدا بیاد و بی سر و صدا بره!

4-      خواهرهام تو کلاس زبان Top Student شدن! شکر خدا ما یه جایی سرمایه گذاری کردیم و ضایع نشدیم! یکی از خواهرام هم دوره FCE رو شروع کرد.

5-      پسرخاله هام یه پراید گرفتن و ماشین قبلیشون رو هم که پیکان بود، تازه امروز فروختن! اونطوری که خودشون می گفتن، می خواستن تو فامیل یه اسمی در کنن که مردم بدونن اونا هم پولدار شدن! چقدر جالبه والا! ما به چی فکر می کنیم، اونا به چی!!

6-      در مورد انتخابات ریاست جمهوری همه جا صحبت می شه! کسایی که من باهاشون برخورد کردم، هنوز تصمیم نهایی نگرفتن که شرکت کنن یا نه! من خودم که شرکت نمی کنم! در ضمن از موفقیتهای هسته ای ایران هم خیلی خوشحالم ولی ما که می دونیم چه خبره!!

7-      داشتم یکی از چت های قدیمی خودم رو با یکی از دوستان می خوندم. به نظرم رسید بگم که خدا شاهده که فقط و فقط به خلاقیت و هوش بالاش فکر می کردم و نه به چیز دیگه! شاید یه روزی اینجا رو بخونه که امیدوارم بخونه و بدونه و بپذیره که هنوز هم که هنوزه هوش و خلاقیت بی نظیرش رو تحسین می کنم و هیچ چیز دیگه ای در دیدگاهم نسبت به اون تاثیری نداره و نداشته!

8-       پنج شنبه با حامد و سعید رفتیم پارک لاله و کمی صحبت کردیم. بیشتر در مورد ماتریالیسم و عشق! سعی کردم شنونده باشم، چرا که صاحب نظر نیستم!

9-      تا قبل از یک ماه دیگه باید سه تا امتحان آنلاین بدم. یکیش در مورد یونیکس و دو تا هم درباره یه آنتی ویروس! تو این چند روزه، چندین بار مجبور شدم با پشتیبان فنی تو دوبی تماس بگیرم! زبان انگلیسیش زیاد خوب نبود ولی از لحاظ علمی قوی بود. کلا این هندیها و کره ای ها هیچ وقت نمی تونن انگلیسی رو درست حرف بزنن! پدرم در اومد تا حرفهاش رو فهمیدم! 5 ساعت باهاش حرف زدم، فکر کنم یه چند صد هزار تومانی خرج گذاشتم رو دست شرکت!

10-   بعضی ها شرکت می زنن! اول اسمشون هم حسنه!!!! ایشا... موفق باشن.

نظرات 2 + ارسال نظر
Agh Teymoor جمعه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 10:55 ب.ظ http://vajak.blogsky.com

hamin hasan kachale khodemon ??:O

دخترکی از دیار غربت سه‌شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1384 ساعت 11:19 ب.ظ http://sepide.blogsky.com

سلام ... خوشحال شدم از اینکه بالاخره یکی تونست دنیا رو مطیع خودش کنه ایشالله که همه یا اکثر برنامه های زندگیت به نفعت پیش بره ... طوری که میخوای
( آشنای از یاد برده ;) )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد