مهدی هم رفت قاطی مرغا

دیشب عروسی مهدی پسرخاله برگزار شد. البته چون مهدی تک پسره و وضع مالی پدرش هم خوبه، یه هفته مراسم داشتن! سه شبش رو رفتم و دو شب هم وظیفه فیلمبرداری افتاد گردن من! خودم هم دوست داشتم فیلمبرداری کنم، چون اگه اینکارو نمی کردم یا باید می رقصیدم و یا باید تو کارای دیگه کمک می کردم که از پس هیچکدوم بر نمی اومدم!
موقع برگشتن، خودم نشستم پشت فرمون تا یه کم به رانندگی تسلط پیدا کنم. داشتم دور می زدم که یه دختر خانم خیلی خوشگل رو دیدم! همون دختری که تعریفشو زیاد شنیده بودم و بچه گیهامون همبازی بودیم. انقدر مبهوت زیباییش شدم که یه لحظه بهش لبخند زدم!! 
پسرخاله محمد و سعید رو هم دیدم. همون پسر خاله های خرپول که کمتر با کسی گرم می گیرن! محمد می خواست پسرش رو بفرسته به کلاسهای آموزشی و منو سئوال پیچ کرده بود! بهش گفتم که بعد از عروسی یه روز بیاد هر سئوالی داشت جواب می دم! و اشاره کردم که بهتره بعضی وقتها که سئوال هم نداری یه حالی از ما بپرسی! بالاخره پسرخاله ایم دیگه!
فعلا تا چند روز مراسم تحلیل عروسی مهدی در منزل آشناها برقرار خواهد بود!‌ 
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد