سانی

نمی دونم چرا زمستونا زیاد سرما می خورم!؟ سعی می کنم مراعات کنم ولی مثل اینکه کاری از پیش نمی برم. فعلا که سه روزه از سردرد و لرزش شدید می نالم و همش تو رختخوابم! پریشب بعد از مدتها با سانی چت کردم و در مورد اتفاقاتی که افتاده بود ازش پرسیدم. سعی کرد حرفهایی که قبلا گفته بود اصلاح کنه! با یه دختر خانم هم چت کردم که از لحاظ فلسفی کلی ایراد بهم گرفت! من که از این چیزا سر در نمی آرم و کار خودمو می کنم.   

نورایی

دو هفته پیش:

1-      دیروز رییس یک شرکت اماراتی اومده بود شرکت ما. می خواست چند نفر استخدام کنه واسه دفترش در ابوظبی. می گفت خارجی ها به خاطر اینکه اگر بیان ایران پاسپورتشون مهر ایران می خوره، دوست ندارن این کار رو انجام بدن و در نتیجه مجبوره چند نفر ایرانی رو استخدام کنه! خیلی دلم می خواست باهاش مصاحبه کنم و از ایران برم ولی مدیر عاملمون به هیچ وجه راضی نشد. شرایط کارش رو داشتم و جالبتر اینکه اون بنده خدا هم تمایل داره باهام کار کنه ولی مدیر عامل راضی نمی شه. البته زیاد هم بد نشد، اقلا باعث می شه اول سال حقوقم افزایش پیدا کنه! شاید این آخرین سالی باشه که به صورت حقوق بگیری کار کنم! پیشرفتهای بزرگی تو راهن!

2-      آدم دلخوشی نداشته باشه خیلی بده ها! قبلا با یه امیدی آنلاین می شدم، الان دیگه حتی آنلاین هم نمی شم! دلخوشی ندارم دیگه!

3-      چرا آدما فکر می کنن که بدنشون نباید تو ایجاد عشق تاثیر بذاره!؟ اصلا تا حالا از خودتون پرسیدید که چرا دخترا عاشق پسرا می شن و بالعکس؟ معلومه دیگه! چون جنسیتشون متفاوته. آدمهای نرمال عاشق جنس مخالف می شن. هشتاد درصد این عشق در پسرها به دلیل نیاز جنسیه و در دخترها به دلیل نیاز عاطفی. دخترا باید با این واقعیت کنار بیان که پسرا به علت دختر بودن اونها عاشقشون می شن و بالعکس! اونایی که تو خیالاتشون فکر می کنن که پسری می آد و اونا رو فقط به خاطر مثلا سوادش دوست خواهد داشت، کاملا اشتباه می کنن! اصلا انتظار چنین عشقی ناشی از خیالپردازی و عدم باور واقعیتهاست. حتی حضرت علی هم مجذوب زیبایی حضرت فاطمه شد!

4-      دخترا عاشق پول هستن تا عاشق شخصیت یا وقار یک پسر. البته اکثر کسانی که پولدارن شخصیت و وقار لازم رو دارن و در نتیجه اگر دخترها بگن که طالب شخصیت هستن، پر بیراه هم نگفتن! ولی بعضی شخصیت ها شخصیت تر هستن!

5-      بالا بری، پایین بیای، پسرها عاشق زیبایی دختر می شن! بعد از اینکه زیبایی دختر رو پسندیدن، سعی می کنن بقیه معیارهاشون رو تطبیق بدن! کمتر پسری پیدا می شه که زیبایی دختری رو نپسنده ولی باهاش کنار بیاد!

6-      نمی فهمم چرا دخترها دوست دارن که پسر مورد علاقشون در باره سکس چیزی ندونه یا اقلا چیزی نگه!! آیا به این فکر می کنن که اگر چنین اتفاقی بیوفته، بر طلاق و جدایی پافشاری خواهند کرد؟

7-      کلاس فرانسه شروع شده و سه جلسه برگزار شده. تو این کلاس خیلی احساس خوبی دارم. من عاشق یادگیری زبانهای خارجی هستم. حاضرم هیچی بلد نباشو ولی 50 زبان زنده دنیا رو بدونم. سال دیگه آلمانی رو شروع می کنم.

8-      یه مقدار پول دارم،موندم باهاش چیکار کنم. زمین بخرم، سهام بخرم، گلد کویستی بشم یا ... دلم می خواد یه آپارتمان بخرم ولی پولم هنوز کافی نیست. اگه نشه کاری کرد، می ذارم بانک مسکن و سال دیگه خونه می خرم. اینجوری بهتر نیست؟

9-      مثل اینکه دارم عمو می شم! البته دیگه اون حال و هوا رو ندارم. پارسال که قرار بود عمو بشم، از دوبی کلی لباس و کفش و هدیه خریدم براش ولی دنیا نیومد. امسال انقدر از دست زنداداشم عصبانی هستم که اصلا خیالم هم نیست که می خواد بچه دار بشه! اگه می خواد محبت من شامل حال بچه اش بشه، باید بیاد ازم معذرت خواهی کنه، اونهم در جمع!

10-   پنج شنبه عمو می خواست به قول خودش ما رو آشتی بده. بهم گفت که برم خونشون کارم داره، از اون طرف هم به داداشم گفته بود بیاد اونجا واسه شام! تا فهمیدم اینجوریه، رفتم حرم و شام رو بیرون خوردم و زنگ زدم به عمو و گفتم که بهتره این خیال خام رو فراموش کنه که می آم و دادش و زنداداشم رو می بینم! تنها یک راه برای بازگشت به روابط گذشته وجود داره و اون هم اینه که حتما و حتما باید هر دو تاشون بیان خونه ما و شخصا از من و خانواده معذرت خواهی کنن. عمو هم متوجه شد که تو این مسئله جدی هستم. در مورد این گونه مسائل تصمیم گرفتم که با هر کسی دقیقا مثل خودش رفتار کنم. جواب می ده به خدا!

کتابهای "قورباغه را قورت بده"، "چه کسی پنیرم را جابجا کرد؟" و "حکایت دولت و فرزانگی" رو دوباره خوندم. هر کسی که احساس می کنه توانمندیهای بالایی داره و به حد کافی بلند پروازه، حتما این کتابها رو بخونه!

سلامی دوباره

1-      پروژه CSIRT چند وقتی بود که خیلی مشغولم کرده بود. با اینکه قسمتی که من مسئولش بودم کار زیادی نداشت ولی به علت تنبلی بچه های دیگه مجبور بودم مقداری از کارهای اونا رو هم انجام بدم. امروز مرحله اول تحویل پروژه انجام شد و یه چک بابت تسویه حساب گرفتم. پروژه دیگه ای هم که داشتم تموم شد ولی هنوز از لحاظ مالی هیچ پیشرفتی نکرده و اندر خم یک کوچه ایم تا پولمون رو بگیریم.

2-      دوره CCNA رو به سلامتی تموم کردم و نمره خوبی هم گرفتم. به زودی برای برگزاری امتحان بین المللی باید خودم رو آماده کنم. از این به بعد یک مقدار از درآمدم رو صرف کلاسهای آموزشی خواهم کرد. از همین امروز هم کلاس فرانسه شروع می شه و به امید خدا سال دیگه به راحتی فرانسوی حرف می زنم!

3-      ویزای تایوان جور نشد و موندنی شدیم. برای شکایت از این مسئله نامه ای برای هواپیمایی امارات و سفارت تایوان نوشتم و درخواست خسارت کردم!

4-      نیروی فروشی که گرفته بودم، تازه داره راه می افته ولی راه نیافتاده ادعاش زیاد شد! نمی دونم واقعا برای حس زیاده خواهی آدمها محدودیتی وجود داره!؟ همیشه سعی می کنم کارم رو طوری انجام بدم که وابسته به کسی نباشم و این مسئله باعث می شه که از هیچ تهدیدی نترسم!!

5-      تو این مدت که نبودم، ارتباطم با عمو و زن عمو بیشتر شده و گاهی وقتها به اونا سر می زنم. ولی هنوز بدجوری دلم از دست داداش و زنداداشم پره! تا وقتی که هر دو تاشون در حضور جمع رسما ازم عذرخواهی نکنن، برادری به اسم رضا ندارم!

6-      پدرم برای کربلا ثبت نام کرد. خیلی دوست داشتم مادر و مادربزرگم رو هم ثبت نام کنم ولی هر جایی سر زدیم گفتن که فعلا خانمها رو ثبت نام نمی کنن! برای اینکه پدرم تنها نباشه، بهش گفتم هزینه سفر پسرش (یعنی رضا – که فعلا داداشم نیست) رو هم پرداخت می کنم.

7-      پروژه ای با حسن گرفته بودیم که تجربه جالبی بود ولی بهم یاد داد که ما بعد از این همه همکاری هنوز کار گروهی رو یاد نگرفتیم! دوباره کاری زیاد داشتیم.

8-      با چند شرکت بزرگ در تبریز و کرمان صحبت کردم و قرارداد همکاری بستم. به زودی در یکی از بیلبوردهای تبریز (سر آبرسان) تبلیغ شرکت ما نصب خواهد شد و در کرمان هم مشتریان بزرگی به جمع مشتریان ما خواهند پیوست.

9-      دیگه از این که حقوق بگیر باشم خسته شده ام و ترجیح می دم برم دنبال یه کار نون و آب دار. میگن گلد کوییست بد نیست! نظر شما چیه؟

10-   دارم کتاب "قورباغه ات را قورت بده" رو می خونم. توصیه می کنم آدمهای فعال و با پشتکار حتما این کتاب رو بخونن!