یه خواهش از خواننده ها!

ابر خاکستری بی باران دلگیر است

و سکوت تو پس پرده خاکستری سرد کدورت افسوس

سخت دلگیرتر است!

 

1-      دیروز یه صحبت مفصل با مدیر عامل کردم. بحث ما هم در مورد فعالیتهای واحد در سال آینده و وضعیت حقوقی نیروها و البته خودم بود! این جور موقع ها که قراره در مورد پول حرف زده بشه، معمولا مهندس گرفته می شه و سعی می کنه همه چی رو تخطئه کنه و طوری رفتار کنه که طرفش رو منفعل کنه. قراره فروش رو متمرکز کنیم و مسئولیت تمام امور فنی به عهده اینجانب باشه. با توجه به اینکه یه سری همپوشانی بین فعالیتهای واحد با واحد شبکه رخ می ده، مدیر عامل می خواد بیشترین امتیاز ممکن رو برای بخش شبکه بگیره و در کنارش واحد ما رو هم راضی نگه داره تا فعالیتها به نحو احسن انجام بشن! دقیقا رو چیزایی دست گذاشتم که مهم و حیاتی بودن و باید تکلیفشون مشخص می شد. گفتم که با توجه به اینکه ما فروش رو واگذار می کنیم و فروش در واقع منبع درآمدی ماست، در مقابلش باید چیزی بدید که منو راضی کنه! این مسئله کار رو به جایی رسوند که مدیر عامل برگشت و گفت که عملکرد اجرایی و فروش شما صفر بوده و دلیلی نداره ایشون امتیازی بدن! اینارو یادداشت کردم و هیچ پاسخی ندادم و بحث رو کشوندم به جایی که دلم می خواست! این مسئله مهندس رو عصبانی کرد و باعث شد بتوپه که شما هم داری مثل فلانی بحث می کنی!! عرض کردم که انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال! بعد از مدتی، مهندس شروع کرد به تعریف و تمجید از عملکرد واحد که مثلا منو خر کنه! جملاتش رو گذاشتم جلوش و گفتم که شما بیست دقیقه پیش گفتید که عملکرد ما صفر بوده! علاقه ای ندارم در جایی که عملکرد صفر دارم و هیچ نفع مالی برام نداره کار کنم! با توجه به اینکه مهندس به هیچ عنوان حاضر نیست من از تیم جدا بشم، شاهد لطیف شدن صحبتهای مهندس بودم و باز هم روی حرفم تاکید کردم. خلاصه بحث به هیچ نتیجه قابل قبولی نرسید! به مهندس گفتم که من یکی از محورهای اصلی شرکت هستم! خودت هم می دونی که هر کاری رو شروع کنم حتما به نتیجه می رسونم، پس کاری نکن که پروسه رفتن از شرکت رو شروع کنم! قرار شده باز هم با هم صحبت کنیم.

2-      دیروز بعد از بحث با مهندس، داشتم ناهار می خوردم که یه دختر خانم به اسم آیدا یا شاید هم زهرا بهم پیغام داد. برام عجیب بود. می گفت که از خواننده های پر و پا قرص این وبلاگه و خیلی از روحیاتم تعریف کرد. برای اینکه امتحانش کنم بهش پیشنهاد دوستی دادم و با جواب منفی ایشون مواجه شدم. یعنی می گفت فعلا درگیر امتحانات کنکوره و نمی خواد خودش رو درگیر یه رابطه بکنه! واقعا از اینکه این وبلاگ رو می نویسم خوشحالم. ناخودآگاه چیزهای زیادی رو بهم یاد می ده! امروز هم یه خانم دیگه برام پیغام گذاشته بود! عجب طرفدارایی داریم و خودمون خبر نداریم! تو این وبلاگ حرفهای دل خودمو می زنم و اگه این حرفها به مذاق عده ای خوش می آد، باعث ایجاد هیچ حس خاصی در من نمی شه. هر کسی از خوندن این مطالب چیزی دستگیرش می شه، می تونه خوشحال باشه!

3-      اون دختر ارومیه ای که قبلا دربارش نوشته بودم یادتونه! (مخاطبش خودمم!) فکر می کنم حدود 20 روز پیش چند تا اس ام اس رد و بدل کردیم و نمی دونم چی شد که بهش گفتم که "به تو یکی که بیش از حد حال دادم!" این مساله باعث ناراحتیش شد. فقط اینو بگم که کسی رو تو اون حد نمی بینم که بخواد این احساس بهش دست بده که با برقراری ارتباط با من داره لطفی در حقم می کنه! اعتقاد دارم به هر کسی که افتخار می دم و پاسخ ایمیل یا اس ام اس یا ایمیلش رو می دم، باید متشکر باشه! می دونم ایم منیت خوب نیست ولی فعلا نیاز به این منیت دارم!

4-      ای کاش می شد همه کسایی که تا حالا به طریقی با این وبلاگ برخورد داشتن، با من همذات پنداری کردن، با خوندن تنها یه مطلب احساس تنفر بهشون دست داده، مطالبم رو از جنبه منطقی، روانشناسی، رفتار شناسی و ... مورد تحلیل قرار دادن، و کلا هر کسی که به نحوی با من و روحیاتم آشناست، جواب این سئوال رو بهم می داد که: "از نظر شما نویسنده این وبلاگ چه جور آدمیه؟ چه نقاط ضعف و قوتی داره؟ اگه انتقادی ازش دارین، به همراه راه حل ارائه بدید!" واقعا نیازمند این هستم که جواب این سئوال رو بدونم. از هر کسی که احساس می کنه می تونه قدمی در جهت کمک به پیشرفتم برداره، صمیمانه خواهش می کنم که یه مقدار وقت بذاره و منو در چیزهایی که به نظرش می رسه شریک کنه. چند نفر هستن که مطمئنم وبلاگم رو می خونن، از اونا خواهش می کنم حتما بهم ایمیل بزنن و جواب سئوالم رو بدن. فکر می کنم انقدر ارزش دارم که وقت بذارید و چند خط برام بنویسید. منتظر ایمیلهاتون هستم.

 

 

 Sevdim sevmedi

Gittim Gelmedi

Har cana bu askimi dedim dillemedi

Qiymetim yokmus

Yarin gozunda

Elveda bile demedan beni terk ettdi

 

نظرات 6 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 09:46 ب.ظ

سلام مهندس واست فقط میتونم بگم واست متاسفم هم واسه تو و هم واسه کسی که با تو حرف میزنه می دونم که ناراحت میشی و به من ناسزا میگی اما اگه حرفات را و اعمالتو یه بار یاد آوری کنی از دید یه انسان دیگه می فهمی این به ظاهر منییت(اتماد به نفس)تو نفرت انگیزه

سلام دوست عزیز!‌ ممنون از نظر خوب و منطقی شما. واقعا خوشحالم که این افتخار رو به من دادید و نظری دادید ولی متاسفانه راهکاری ارائه نکردید!‌ بیشتر دوست داشتم نظر اصلاحی شما عزیز محترم رو بشنوم ولی به هر حال دونستن اینکه برخوردم نفرت انگیزه،‌ خودش می تونه نقطه شروع مناسبی باشه. واقعا ممنونم. البته کاش خودتونو معرفی می کردین!‌

زهرا پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:36 ب.ظ

سلام جناب مهندس

خوشحالم از اینکه اینقدر برای خوانندگانت ارزش قایلید

کمال تشکر دارم. موفق باشی

زهرا پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:47 ب.ظ

سلام جناب مهندس

از اینکه برای خوانندها تون ارزش قایلید کمال تشکر دارم

زهرا پنج‌شنبه 11 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 08:55 ب.ظ

سلام جناب مهندس

خوشحالم از حسن توجهتون و ارزشی که برای خواانندگان قایلید کمال تشکر دارم

[ بدون نام ] جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:28 ب.ظ

غرور به خرج نده
اسم اون چند نفررو بگو !

کدوم چند نفر؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 24 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 01:53 ب.ظ

چند نفر هستن که مطمئنم وبلاگم رو می خونن، از اونا خواهش می کنم حتما بهم ایمیل بزنن و جواب سئوالم رو بدن
رو !!!!

خوب که چی!؟ را!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد