داشتم خواب می دیدم که با رهبر دارم حرف می زنم! آدم مهربونی به نظر می رسید. یه کم در مورد اتفاقاتی که در زمان اومدنش به دانشگاه افتاده بود حرف زدیم. باورش نمی شد این همه اتفاقا رو از چشمش پنهان کرده بودن! نمی دونم چرا از نصف شب به این ور نتونستم بخوابم. همش داشتم وول می خوردم تا اینکه گفتم بیام تو نت و به کارام برسم. الان هم دارم مثلا به کارام می رسم! |