عاشورای حسینی

دیروز مراسم باشکوه عزاداری امام حسین در شهرک ما برگزار شد. معمولا از شهرکها و شهرستانهای اطراف هم به اینجا می آن تا مراسم رو تماشا کنن. یه جورایی پاتوق شده اینجا! طبق معمول، من هیچ اعتقادی به سیاه پوشیدن و بر سر و سینه زدن ندارم، در نتیجه بیشتر به تماشا کردن دسته ها و فیلمبرداری مشغول بودم. اینجا تو روز عاشورا پر می شه از دخترها و پسرهای خوشگل و خوش تیپ که هدف همشون عزاداری برای امام حسینه!! دسته ترکها معمولا طرفدارای زیادی داره و روش عزاداری همشهریهای من که همشون تو یه صف دراز کنار هم می ایستن و کمر همدیگرو می گیرن و واژه هایی از قبیل شاخصی!!، یا حسین، امام، شهید و ... می گن یک روش پرطرفدار در بین جوونهاست. نکته جالب اینه که خانمها هم پشت دسته ها راه می افتن و معمولا اتفاقای دیگه ای هم می افته که احتمالا ماورای طبیعیه! به هر حال اینکه در اون حالت چه جوری این همه شماره تلفن رد و بدل می شه، مطمئنا طبیعی نیست.

همسایه های ما به طرز غیر قابل باوری برای امام حسین (منظورم چشم هم چشمی و کم نیاوردنه!) پول خرج می کنن و هر کس سعی می کنه بیشتر خرج کنه تا بیشتر به چشم بیاد. بعد از کلی اینور و اونور رفتن، همه می رن برای ناهار و عده زیادی از جوونها می رن تو خونه های اطراف و قمه می زنن! برای خالی نبودن عریضه و به خواست همسایه ها از مراسم قمه زنی هم فیلمبرداری کردم. باور نمی کنید اگر بگم که چه دعوایی بود سر اینکه کی قمه رو زودتر بگیره و قمه بزنه! چه خونهایی که ریخته نمی شه و تقدیم حسین نمی شه!! یکی از جوونهایی که قمه زد رو بگم که حدود 6 سال در کره جنوبی بوده، اونجا هزار تا کار خلاف کرده، مشروب می خوره و خلاصه هر کاری بگی از دستش بر می آد ولی موقع قمه زدن چنان با شور و حال قمه می زنه که آدم احساس می کنه خودش هم باید بره قمه بزنه! واقعا خریت رو می شه اینجا معنی کرد.

کاش ما یه روزی می فهمیدیم که حسین برای چی قیام کرد و کاش برای حسین ارزش بیشتری قائل می شدیم.