بانک تجارت

دیگه تصمیم گرفتم در مورد دخترا تو وبلاگم چیزی ننویسم. گر چه فکر می کنم این تصمیم خیلی هم عملی نشه ولی سعی خودمو می کنم. متاسفانه وقتی در مورد دخترها می نویسم، برداشتی که از نوشته هام می شه اینه که به چیزی پایبند نیستم و دلم پیش دخترهای مختلفه! در حالیکه اصلا با هیچکدوم از این دخترهایی که اسمشون رو تو وبلاگم آوردم، ارتباطی فراتر از یک ارتباط دوستانه نداشته ام. فکر می کنم تنها دو نفر از کسانی رو که نام بردم، رو در رو دیده باشم و بقیه رو فقط از طریق چت یا خیلی به ندرت از طریق ارتباط تلفنی می شناسم. باز هم تاکید می کنم که این وبلاگ فقط برای بیان حرفهای دلم و نوشتن خاطرات درست شده و هیچ ارزش قانونی دیگر ندارد!! در ضمن از اینکه احساسم رو نسبت به کسی بیان کنم نمی ترسم!‌ ممکنه احساس کنم که کسی رو دوست دارم یا از کسی بدم می آد.‌ این حرف به این معنا نیست که کسی رو که ازش خوشم می آد حتما دوست دختر منه! بابا این تفکرات دیگه مردن!‌

امروز برای مناقصه بانک تجارت، رفته بودیم دفتر انفورماتیک بانک تجارت. جلسه شروع شده بود و همه داشتن سئوالاتشون رو می پرسیدن. ما سئوال خاصی نداشتیم ولی باید می رفتیم تا وضعیت شرکت کننده ها رو ببینیم. جلسه به سمتی پیش رفت که همه شرکت کننده ها گفتن که از شرکت در مناقصه انصراف می دن! ظاهرا پشت پرده خبرهایی هست. یه پروژه 5 میلیون دلاری رو به همین راحتی که نمی دن به شرکتهایی مثل ما! خیلی ها هستن که باید بخورن!