باز هم شبهای روشن!

ثانیه به ثانیه این فیلم زیباست! باز هم نگاه کردم و به جاهایی رسیدم که اشک تو چشام جمع شد. اینم قسمتهایی از متن فیلم:

گدایی همه جورش بده، گدایی عشق که از همش بدتره!

تو می گی من سبک شدم؟
خوب، عشق آدمو سبک می کنه! ولی سبک نمی کنه!!
نمی فهمم چی می گی!
عشق باعث شده که تو بابت یه کلمه حرف، یه سال صبر کنی و وقتش که شد به همه چی پشت پا بزنی و بیایی اینجا. فقط آدمی که عشق سبکش کرده باشه می تونه یه همچین کاری بکنه! ولی وقتی می گی سبک شدی، منظورت اینه که خودتو پایین آوردی. اگه اون هیچوقت نیاد، عشقش کاری کرده که تو پر در بیاری و کارایی بکنی که تا حالا هیچ وقت فکرشم نکردی. اگه منظورت از سبک شدن بالا رفتنه، سبک شدی! ولی اگه منظورت از سبک شدن کوچیک شدنه، عاشق هر چی کوچیکتر باشه بالاتر می ره!
فکر نمی کنی همه این حرفا تو ادبیات قشنگه؟ زندگی با ادبیات فرق داره!
همه این حرفا واسه اینه که زندگی یه خرده شبیه ادبیات بشه!
آدم با تو حرف می زنه سبک می شه. سبک به همون معنا که خودت گفتی!

فکر کنم اگه بخوای کسی رو دوست داشته باشی، اول باید از سنگر کتابات بیای بیرون تا بتونی طرفتو درست ببینی! به هر حال هر کی با تو باشه واقعا آدم خوشبختیه!
از کجا معلوم؟
فهمیدنش با زناست. اونا ممکنه هیچوقت راستشو بهت نگن ولی ته دلشون راحت می فهمن کی داره چه جوری نگاشون می کنه! باور نمی کنی؟
داره باورم می شه!
می خوای بیشتر باورت بشه، به من نگاه کن!

اینم یه راز دیگه! دارم رازهای قدیمیم رو برات فاش می کنم تا جا برای راز جدید باز بشه!

پروانه مسین
آیینه بار
بر پا نشسته بود
در پهنه لجن!
و هر دو روی آن، خط بود.
خطی به سوی پوچ
خطی به مرز هیچ
از هم گریختیم
بر خط سرنوشت
خونابه ریختیم.

به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده. چندانکه پای مرد به گلزار فرو شود، پای من به عشق فرو شد.

باز هم خواهم نوشت!