من چمه!؟

-          هفته پیش که رفته بودم برای مصاحبه با ایرانسل، چند نفر هم منتظر بودن تا مصاحبه کنن. رفتم نشتسم و منتظر بودم که یه خانمی اومد کنارم نشست و شروع کرد به پرسیدن اینکه شغلت چیه، برای چی اومدی، حقوقت چقدره و از این حرفها! چند تا سئوال می پرید، بعد خیره می شد به زمین و بعدش چند دقیقه فکر می کرد و دوباره سئوال می پرسید! رفتم مصاحبه دادم و اومدم و از اون خانم هم خداحافظی کردم. ازم آدرس ایمیلم رو خواست و بهش دادم. فردای اون روز، دیدم برام ایمیلی اومده و توش نوشته که " من دوستت دارم!! از همون لحظه که دیدمت فهمیدم پسر خوبی هستی و ..." براش ایمیل زدم و نوشتم که به عشق در یک نگاه اعتقادی ندارم!

-          سانی جدیدا تماسش رو باهام بیشتر کرده! امروز صبح هم بهم زنگ زد. بهش گفتم که حرفهاش اصلا منطقی نیست و من به هیچ وجه نمی تونم بپذیرم که از من بخواد منتظرش باشم و خودش هیچ کاری نکنه! بهش پیشنهاد دادم چند تا کتابی که فکر می کردم توی تصمیم گیری بهش کمک می کنن بخونه و هر چه سریعتر تصمیم بگیره!

-          یکی از خواننده های وبلاگم هم بهم پیغام داده بود و سئوالی درباره کلاس زبان پرسیده بود. براش ایمیل فرستادم و جوابش رو دادم. امروز هم باهاش چت کردم. بعد از چت هم با هم تلفنی صحبت کردیم. فکر می کنم خانم منطقی باشه.