ممنون که بعد از کلی وقت اومدی اینجا و باز هم برداشت خودت رو از نوشته هام نوشتی. نظرت چیه که تو این متن تو رو الناز صدا کنم! آخه من از الناز خوشم می آد، امیدوارم ناراحت نشی! راستی، منم بعضی وقتها می رم اونجا!
الناز جان، حق با توئه! آره، من دروغ می گم ولی اقلا خودمو گول نمی زنم. دروغ می گم که تمام چیزهایی رو که خیلی ها از گفتنش ترس دارن، راحت و بدون هیچ ترسی در یک وبلاگ می نویسم که هر کسی می تونه بخونه! اگه مثل همه مردم راستگو بودم که نمی تونستم چیزی بنویسم! آخه، خیلی از راستی ها و درستی ها نوشتنی نیستن! خیلی از چیزایی که اتفاق می افتن رو باید پنهان کرد! من اهل پنهانکاری نیستم ولی دلیلی نداره همه چی رو بنویسم!
الناز، من با خودم تعارف ندارم. چیزهایی رو که اینجا می نویسم عین واقعیته و اگر چیزی رو نمی نویسم دلیل بر این نیست که وجود ندارن! خیلی چیزها رو نمی نویسم، چون دلیلی نداره بنویسم! همیشه خدا رو شکر می کنم که حافظه بسیار قوی به من داده و این حافظه طوریه که هیچ چیزی رو فراموش نمی کنه! خیالت راحت باشه!
در مورد گواهی که آوردی حرفی نمی زنم. فقط می تونم بگم که گواه خوبی نبود، چون اگه تو از من خبر داشتی، احتمالا من هم از تو خبر داشتم!!
مثل همیشه آروزی من سلامتی و شادی توست
موفق باشی!
salam weblage jalebi darin be man ham sar bezanin va nazar bedin bye
once upon a time there was someone who believed happiness is like a ball, YOU follow it till it moves, and when stops, when YOU are finally able to catch it, to have it in your hands, you kick it again, just to have something to follow again, just to have something to do, just not to have to confess you are standing, just to have something to make you move, to tell everyone that YOU are moving, YOU are not standing STILL! hope you keep it in your hands, when it is time to catch again.
and btw,hello back...
دلایل زیادی وجود داره که به جای نفرت از آدمها سعی کنیم اونها رو دوست داشته باشیم. من از وقتی که یاد گرفتم آدمها رو دوست داشته باشم، خیلی شیرینتر و بهتر زندگی می کنم و خدا رو شکر می کنم.
از پیامی که برام نوشتی بر می آد که من اشتباه نکردم. من دوستت دارم. بیشتر از اونچه که فکرشو بکنی. می دونم تو هم دوستم داری.
I love every bit of you!