-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 تیرماه سال 1382 17:33
ای ستاره ها که از جهان دور چشمتان به چشم بی فروغ ماست نامی از زمین و از بشر شنیده اید؟ در میان آبی زلال آسمان موج دود و خون و آتشی ندیده اید؟ .... ای ستاره ما سلاممان بهانه است عشقمان دروغ جاودانه است در زمین زبان حق بریده اند حق زبان تازیانه است .... (فریدون مشیری) 1- پارسال دوستی داشتم که خیلی دوستش داشتم. خیلی...
-
داستان
یکشنبه 1 تیرماه سال 1382 15:24
یه روز اولی: الو سلام. شناختی؟ دومی: نه! ببخشید شما؟ اولی: من خواهر ... هستم. دومی: آه بله. بفرمایید! اولی: می خواستم ببینم شما می تونید برای من کاری بکنید. دومی: چه کاری؟ اولی: شما گیتار دارید؟ دومی: نه! اولی: ولی شنیدم تو خونتون گیتار هست! دومی: خوب بله هست، ولی مال من نیست! اولی: آها! من دارم کلاس گیتار می رم....
-
مسافرت
شنبه 31 خردادماه سال 1382 15:34
سلام تصور کن سه روز بدون دغدغه زندگی کنی! چه حالی بهت دست می ده!؟ سعید می گه که تنها دورانی از زندگیش که به هیچ چیزی فکر نکرده دوران آموزشی بوده. البته برای من قابل قبول نیست. چون تو اون دوران هم کلی فکر و ذکر داشتم. ولی از سه شنبه گذشته تا الان برام مثل یه رویا بود. سه روز بی دغدغه و آرام. با دوستم رفتم مشهد. منزل...
-
Everything happens for a reason
شنبه 24 خردادماه سال 1382 17:27
Sometimes people come into your life and you know right away that they were meant to be there…to serve some sort of purpose, teach you a lesson or help figure out who you are or who you want to become. You never know who these people may be but you lock eyes with them, you know that every moment they will affect your...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 خردادماه سال 1382 13:31
دیگر شراب هم جز تا کنار بستر خوابم نمی برد ۱- موسسات دولتی به راحتی پول خرج می کنن و در واقع پول رو هدر می دن و خیالیشون هم نیست. یه جا رو می شناسم که زیاد سر می زنم به اونجا. همین دیروز ۲۲۵ تا کامپیوتر کیفی خریدن. ۴ تاش که معلوم نشد چی شد و بقیه اش هم قراره بین مدیران یا ... پخش بشه تا بتونن باهاش اسلاید نمایش بدن....
-
که چی؟
سهشنبه 20 خردادماه سال 1382 14:56
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ عشقبازانی چنین مستحق هجرانند دیگه نمی خواد دنبال کار بگردید. یه کار اومد مارو پیدا کرد!!
-
کار
یکشنبه 18 خردادماه سال 1382 19:08
سلام. کسی کار جدید سراغ نداره؟ یه کار نیمه وقت که پول خوبی هم توش باشه! البته از ساعت ۲ بعد از ظهر به بعد! من دیگه نمی خوام تو این شرکت کار کنم. شورشو درآوردن دیگه! در ضمن هر کاری باشه انجام می دیم. از برنامه نویسی گرفته تا برنامه نویسی!!!(تحت وب! بالای وب! اینور وب! اونور وب!!) اگه خبری شد بگید. ممنون.
-
تعطیلات
شنبه 17 خردادماه سال 1382 00:43
این چند روز که تعطیل بود فرصت خوبی بود برای خواب. 3 روز کامل خواب و استراحت و فیلم دیدن. توصیه می کنم شما هم این فیلمها رو ببینید : - Final Destination - The Ring - Don Juan - Black Mask (که البته زیاد جالب نبود!) فکر نمی کنم تاسال دیگه این فرصت رو دوباره بدست بیارم که به راحتی از دست بدم! البته گاهی وقتها لازمه که...
-
چه حرفا!!
پنجشنبه 15 خردادماه سال 1382 18:07
به نظر شما دختری پیدا می شه که: - در عین سنتی بودن، با مدرنیته هم آشنا باشه! - اهل علم و سواد و یادگیری باشه! - با اخلاق و با ادب باشه! - نسبت به چیزی متعصب نباشه! چه تعصب به مذهب و دین و چه به چیزای دیگه! - بیشتر از اینکه به فکر طلا و جواهرات باشه، به فکر پیشرفت و توسعه باشه! - خانواده خوب و با فرهنگی داشته باشه! -...
-
قصه های واقعی
چهارشنبه 14 خردادماه سال 1382 02:10
یکی بود یکی نبود. یه نیمچه برنامه نویسی بود که تو یه شرکتی کار می کرد. این شرکت تابع قوانین کلی کار در ایران بود. پارتی و زیرآب زنی در آن بیداد می کرد!! این نیمچه برنامه نویس ما همه جا را با دانشگاه مقایسه می کرد و فکر می کرد دوستی ها در محیط کار واقعی اند. بعدها فهمید که زیاد هم اینجوریا نیست. برای مثال اگر منتظر بود...
-
سس سفید
دوشنبه 12 خردادماه سال 1382 16:23
بالاخره سس سفید خوردم. واقعا وحشتناکه! امروز موقعی که داشتم غذا سفارش می دادم یادم رفت بگم که سس سفید نزنه! برا همین نمی تونستم غذا رو برگردونم. مجبور شدم بخورم و چشمتون روز بد نبینه! من نمی دونم کی این سس سفید رو اختراع کرد! هر کی بوده خدا ازش نگذره!!!
-
فیلترینگ
شنبه 10 خردادماه سال 1382 15:17
سلام. چه شود. شنیدم که دستگاه فیلترینگ خریدیم اونهم از آمریکا. تمام مشکلاتمون حل بود فقط مونده بود این یکی که به امید خدا حل شد.
-
باز هم انتقال!
سهشنبه 6 خردادماه سال 1382 17:16
من از منتقل شدن بدم می آد. ظاهرا قراره یه گروه OS تشکیل بشه و برم اونجا! خدایا! این ۸ ماه رو هم کمک کن!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 3 خردادماه سال 1382 16:09
سلام چند وقتی می شد که نمی نوشتم. امروز داشتم آهنگهای احمد کایا رو گوش می دادم. با اینکه سعی می کنم حالم خوب باشه ولی نمی تونم. با شنیدن آهنگهای کایا یاد دوران آموزشی می افتم و خاطرات ناخوش اون دوران برام زنده می شن! هنوز نتونستم بفهمم که چطور می شه این دوران خفت بار بهترین دوران عمر آدم باشه! به نظر من که اصلا امکان...
-
چرا؟
دوشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1382 17:08
چرا وقتی که یه نفر به یه موفقیت نسبتا بزرگ یا کوچکی می رسه سعی می کنه طوری جلوه کنه که از اول لایق این موفقیت بوده! نمی دونم شاید شماها با چنین افرادی روبرو نشدید ولی من به شخصه خیلی از این آدمها رو دیدم. جالبترش اینه که این جور آدمها معمولا به خاطر توانایی یا لیاقتشون به این موفقیت ها نمی رسند بلکه عواملی از قبیل...
-
بیچاره مجردها
شنبه 30 فروردینماه سال 1382 16:53
بیچاره مجردها اولا بگم که هر کی مجرده نباید تفریح کنه! البته دختر مجرد ایراد نداره تفریح کنه، فقط پسر مجرد! پسرای مجرد باید تو هوای سرد دنبال یه جایی بگردن که بهشون غذا بدن! ماجرا از این قراره که: پریشب با بچه ها رفتیم فرحزاد. البته بحث های زیادی بود که کجا بریم، یکی می گفت بریم سینما، اون یکی می گفت دربند بهتره و ......
-
واکنش پنجم
چهارشنبه 27 فروردینماه سال 1382 12:58
سه شنبه! سینما سپیده! سانس یک ظهر! واکنش پنجم! فیلمی از تهمینه میلانی که باز هم به مشکلات زنان پرداخته است. با اینکه شاید خیلی از ماها رفتار حاج صفدر را نپشندیم ولی از حقی که قانون (درست یا غلط) در اختیار ما قرار داده استفاده می کنیم. همین وبلاگ نویسی را نگاه کنید. ببینید دختران وبلاگ نویس چگونه از چیزی که حق خود می...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 25 فروردینماه سال 1382 19:25
قرار گرفتن در شرایطی که آدم نتونه تصمیمی بگیره واقعا عذاب آوره! اون هم زمانی که باید سریع در مورد مسئله ای حیاتی تصمیم بگیری!!! یه بار همین دیروز این موقعیت برام پیش اومد و تصمیمی گرفتم که تا الان پشیمون نیستم! فکر می کنم با توجه به شرایطم بهترین تصمیم بوده! آدمها خیلی راحت می تونن کدورت ها رو کنار بذارن! مثل جمعه شب...
-
پارک ملت
پنجشنبه 21 فروردینماه سال 1382 17:54
دیروز بعد از مدتها با حسن رفتیم بیرون. بعد از ظهر شرکت بودیم. داشتم #C می خوندم که برای امتحان آماده بشم. ساعت ۵ بود حدودا که رفتیم خونه. دوش گرفتم و رفتیم پارک ملت. کلی صحبت کردیم. از همه جا. دیدن مردمی که تو پارک بودن جالب بود. مخصوصا اون پیرمرد و پیرزن که بغل هم نشسته بودن. بعدش رفتیم اون رستوران جلو پارک و پیتزا...
-
برای دلم
سهشنبه 19 فروردینماه سال 1382 16:50
هر ارتباطی که رنگ محبت بگیره خطرناکه! هر ارتباطی که باعث علاقه بشه خطرناکه ! علاقه ای که به نتیجه نرسه خطرناکه! محبتی که ازش سوء استفاده بشه خطرناکه! علاقه ای که به خاطر مادیات باشه خطرناکه! محبتی که جدی نباشه خطرناکه! دلی که علاقه دروغین ابراز کنه خطرناکه! محبتی که فقط با زبان ابراز بشه خطرناکه! دلی که هیچ محبتی رو...