احساس

لحظه دیدار نزدیکست

باز من دیوانه ام مستم

باز میلرزد دلم دستم

باز گویی در جهان دیگری هستم

های! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ

های! نپریشی صفای زلفکم را، دست

و آبرویم را نریزی، دل!

لحظه دیدار نزدیک است.

 

مهدی اخوان ثالث

 

کامپیوتر رو که روشن می کنی، می بینی یه صفحه سیاه در پشت زمینه قرار داره که این شعر بالایی به همراه عکس مهدی اخوان ثالث به طرز هنرمندانه ای جا گرفتن! با خوندن اولین مصرع، احساس شادی عجیبی بهت دست می ده و سعی می کنی شادیت رو نشون بدی!

قبلا نمی دونستی که هر شعری ممکنه به یاد آورنده خاطره ای باشه! ولی الان می بینی که اینطوریه و خواه ناخواه تو رو به یاد اتفاقاتی می اندازند که روزگاری تلاش می کردی از یاد ببری. با دقت که نگاه می کنی می بینی همه اینها خاطره اند:

 

زنده دارد زنده دل دم را ... (مهدی اخوان ثالث)

در نوازشهای باد ...  (فریدون مشیری)

نغمه خاطر نواز مرغ شب ... (فریدون مشیری)

ای ستاره ها که از جهان دور ...  (فریدون مشیری)

تو آمدی زدورها و دورها ... (فروغ فرخزاد)

پر کن پیاله را ... (فریدون مشیری)

آیدا در آینه ... (احمد شاملو)

با تو ای تنها، با تو ...

 

اصلا یادته ساعت 12 شب چهاردهم بهمن 1381 کجا بودی؟ چیکار می کردی؟ دلت می خواست کامپیوترت رو خاموش نمی کردی و تا صبح می نشستی به پاش! ولی مگه می ذاشتن؟ به زور دل کندی و رفتی! ولی همون موقع هم باید می دونستی!

 

نظرات 2 + ارسال نظر
من چهارشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 10:26 ق.ظ

این مطلب رو در تاریخ هفدهم شهریور ۸۲ نوشته بودم که الان اینجا قرار دادم.

ش سه‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 03:13 ب.ظ

خوب نیست آدم دروغ بگه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد