موبایل دوربین دار خریدم! خوش به حالم! حالا دیگه هر دختر خوشگلی ببینم ازش عکس می گیرم!! البته فایده ای نداره! چون هنوز  Infra Red نگرفتم! لپ تاپ هم که فعلا ندارم!

نکات

چند تا نکته هست که گفتنش خالی از لطف نیست!
۱- یکی از با استعدادترین دوستانم که در بهترین دانشگاه ایران درس می خوند، انصراف داد. وقتی ازش پرسیدم چرا!، به طور محترمانه گفت که به تو ربطی نداره و من گوسفند نیستم و خودم می دونم چیکار دارم می کنم! ازم خواست به پدر و مادرش چیزی نگم! کاملا متاسفم! می تونست ۶ ماه صبر کنه و با مدرک لیسانس از دانشگاه بره بیرون!!‌ از نظر ایشون من گوسفندم که کار ایشون رو تایید نمی کنم! من موندم که چرا این همه گوسفند داریم تو دنیا ولی از هر کی می پرسی می گه گوسفند نیستم!
۲- این شبکه دوستان اورکات خیلی جالبه! پریروز حسن دعوتم کرد و عضو اورکات شدم. نکته جالب اینه که همه با اسامی اصلیشون تو اورکات عضو شدن و کسی با نام مستعار وارد نمی شه! الان ۵ تا دوست دارم!
۳- شرکت قبلیمون که سال ۷۹ کار می کردم،‌ هنوز منتظر جواب منه! راستش بررسی کرد دیدم اینا هم پسته می خوان و هم شکر!‌ فکر کنم یه کم سخت باشه!
۴- دیروز یکی از بچه مثبت های دوره دانشگاه رو تو شهر ری دیدم! کسی که همش به فکر برگزاری کلاسهای قرآن و امر به معروف و نهی از منکر بود! ازم آدرس ایمیل یاهو خواست تا باهام چت کنه! و تعریف می کرد که تا حالا با آی دی دخترانه خیلی ها رو سر کار گذاشته!

فعلا همین!
موفق باشین

خوب یا بد؟

اینکه آدم به چیزی معتقد باشه و با حرف دیگران اعتقادش عوض نشه بده یا خوب؟
فکر می کنم بسته به همون چیزه! اون چیز اگر چیز خوبی باشه، عدم تغییر نظر در مورد آن نکوهش نمی شه ولی اگه چیز بدی باشه باید فکری کرد! برای مثال اگه اعتقاد داشته باشیم که سیگار کشیدن بده! و دیگرانی بخواهند نظر ما را عوض کنند، به نظر من پافشاری حتی بی منطق در مورد این مسئله و انکار آن پسندیده است! مگه نه؟

انگلیس

تو کلاس امنیت، استاد داشت در مورد اینکه به زودی قراره زبان فارسی یاد بگیره حرف می زد. و در مورد معادلهای فارسی و انگلیسی بعضی از کلمات می پرسید. گفت مجلس در انگلیسی چه جوری نوشته می شه؟ Majlis یا Majles. گفتم بستگی داره مجلس هفتم منظورت باشه یا مجلس ششم!‌ اگه منظورت مجلس هفتمه، Majles درسته! چون انگلیس رو با e می نویسن!!!!!

اتفاقات!

۱- جمعه از کلاس در می آم و مستقیم می رم تالار. شیرینی خوران پسرخاله مهدی که با نوه اون یکی خاله که ۱۲ سالشه ازدواج کرده!! جمله کاملا واضحه! دختر ۱۲ ساله، پسر ۲۴ ساله!! تازه افتخار می کنن که عروسشون سنش کمه!!
۲- پاسپورتم رسید!
۳- از روز شنبه یه سمینار باحال در مرکز تحقیقات مخابرات به راهه! بحثش هم امنیت شبکه هست که دکتر ساتی از استرالیا تدریس می کنه!
۴- طلای زنداداشم گم می شه و اولین شکها به یکی از فوامیل می ره! باید این وسط قبول کنم که طلا رو می خرم تا قضیه حلو فصل بشه و گرنه کار به جاهای باریکتر می کشه!
۵- شرکت قبلی که کار می کردم اصرار داره که دوباره برگردم اونجا! فعلا بحث حقوق در میان است! البته می گن که حاجی چند تا دختر خوب سراغ داره که واسه ازدواج مناسبن، برا همین شاید قبول کنم که برگردم!!!
۶- بلند می شم این همه راه می رم تا میدان نوبنیاد! ۲۰ دقیقه هم منتظر می شم ولی خبری نمی شه! بدقولی واقعا چقدر بده!! به زور به سرویس رسیدم!