در وصف عشق

 

هر عشقی می میرد. خاموشی می گیرد.

 

من اینو قبول نداشتم. یه بار که داشتم به آهنگهای فرامرز اصلانی گوش می دادم، اینو شنیدم. بهش فکر کردم. همیشه می گفتم اون چیزی که از بین بره یا کمرنگ بشه، عشق نیست، هوسه!

البته، اصلانی هم این شعر رو همین جوری نخونده که! احتمالا دلیلی برای این حرفش داره. عاشق برای کمرنگ کردن عشقش دنبال علت نمی گرده. حتی اگه دلیل و علتی هم باشه، عاشق اجازه نمی ده که عشقش از بین بره.  

با عشقهای معنوی کاری ندارم. حساب و کتاب این نوع عشقها خیلی سخته و معمولا یه طرفش عابد و طرف دیگه اش معبوده که این ارتباطها فرازمینی هستن. مسلما در چنین عشقی اگر عابد دنبال مظلوم نمایی باشه خودش ضرر می کنه. در ضمن عشق خدایی هیچ وقت هوس نیست. پس دلیلی نداره که کمرنگ بشه. اگر هم کمرنگ بشه، دلیلش اینه که عابد دیگه اون اعتقاد رو به معبود نداره. در عشقهای که همه ما ممکنه باهاش درگیر باشیم، هر چیزی ممکنه باعث کم رنگ شدن این هوس بشه! مردن عشق یا هر چیزی که ما اسمش رو مردن می ذاریم برای احساس مظلومیت نیست. برای بیان واقعیت هاست.

حال برسیم به مظلوم بودن و مظلوم نمایی. کسی مظلوم نمایی می کنه که اعتماد به نفس خوبی نداره. این فرد می تونه عاشق یا معشوق باشه و نمی توان حکم کلی در این زمینه صادر کرد. معمولا همه می گن که از مظلوم نمایی بدشون می آد ولی عملا این کار رو می کنن.

به شخصه اعتقاد دارم که در هر مرحله از عشق تنها چیزی که می تونه باعث تقویت اون بشه یا از تشدید بی دلیل اون جلوگیری کنه صداقته. صداقت، مهمترین عامل نزدیکی دلهاست.

 

اینارو برا چی گفتم؟ گفتم و خواستم که خودم رو در مواجهه با چنین مسئله ای بسنجم. من یا عاشق چیزی یا کسی می شم و یا نمی شم. اگر شدم، دیگه عاشقم و عاشق می مونم و هیچ چیزی نمی تونه این عشق رو از من بگیره. ولی خیلی سخت عاشق می شم. یعنی به منطق خیلی معتقدم و سعی می کنم با عقلانیت عاشق بشم. ولی به هر چیزی که علاقه داشته باشم، علاقه ام رو ابراز می کنم. حتی اگه ابراز علاقه باعث بی کلاس دونسته شدنم بشه.

 

در مورد مظلوم نمایی هم بگم که من تا حالا عشقی رو که می خواستم، به دست نیاوردم که با از دست دادنش بخوام کاری بکنم که تعبیر به مظلوم نمایی بشه. ولی شخصا اعتقاد دارم که من مظلوم نمایی می کنم. یه جورایی دوست دارم که مظلوم نمایی کنم. بعضی وقتها هم همین جوری بی دلیل این کار رو می کنم. دلیلش هم شاید علاقه داشتن به محبتی باشه که بعد از مظلوم نمایی نصیب من می شه. من تشنه محبتم و خیلی زودرنج و احساساتی. شاید بدترین خصوصیتهای من همینها باشن. یه کم مردانگی آدمو زیر سئوال می برن. ولی فکر می کنم به خاطر حسادت باشه که اینطوریم. از همون بچگی نمی تونستم کسی رو جلوتر از خودم ببینم. اگه کسی چیزی بیشتر از من بلد بود، تا زمانی که ازش جلو نزنم، آرام نمی گرفتم.

دوستی دارم که پارسال رفت آمریکا. سواد خوبی داره. بعضی وقتها می رفتم پیشش و صحبت می کردیم. وقتی برمی گشتم خونه، فکر اینکه اون از من جلوتره راحتم نمی ذاشت. یه کم گریه می کردم که چرا انقدر عقبم و بعدش می نشستم تا صبح کتاب می خوندم. انقدر می خوندم تا احساس کنم که اون با من برابره یا از من کمتر بلده! الان هم اون روحیه رو دارم. گاهی وقتها 11 ساعت پشت سر هم می شینم و کتاب می خونم یا مطلب می نویسم.

به قول یکی از دوستان: " خدا خوبه، قرآن خوبه، اسلام خوبه، پس من خوبم!"

موفق باشید.

 

بر روی چتر سیاه گیسوی خود را ریخت

آنگاه خیره خیره نگاهش

پرسنده در نگاه من آویخت

پرسید: بی من چگونه ای لول؟

گفتم: ملول.

خندید.

 

حمید مصدق

نظرات 1 + ارسال نظر
عشق پلاس پلاس چهارشنبه 9 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 02:45 ب.ظ http://farhadkey.blogsky.com

سلام دوست عزیز ... خواستم بگم از ترانه قبلی خیلی خوشم اومد ... موفق باشی .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد