اگر اینجا بودی!!

دیگر هر شب که چشم پنجره بسته می شود، همنشین صحرا نخواهم شد. می دانم روزگار آینه را محتاج خاکستر می کند. در ته خیالم باران چه غریبانه می بارد.
خلوتی می خواهم که ناله روحم را در آن چال کنم. اگر اینجا بودی می دیدی که تا نیمه های پنجره بوی باران می آید!!!

این مطلب رو قبلا هم نوشته بودم!
نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 20 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:51 ب.ظ http://pargol.blogsky.com

...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد