تو محل خدمت دوستی دارم که عاشق دختر عموش شده! هر روز نامه ای، مطلبی، چیزی می نویسه و زیرش هم اسم دختر عموش رو می نویسه و ...

بچه شهرستانه و شبها رو خونه عموش می مونه و از 8 ماه پیش که عاشق دختر عموش شده، هر روز برام تعریف می کنه که دیروز اینجوری شد و فردا قراره اینجوری بشه و ... تعادل روحی نداره! یه روز خندان و یه روز غمگینه! امروز یه انگشتر آورد بهم داد و گفت که این رو برای دختر عموش خریده بوده که به همراه یه کارت پستال بهش هدیه داده و وقتی سر نماز بوده، دختر عموش انگشتر رو آورده بوده و گذاشته بوده رو جانمازی! ازم راهنمایی می خواست که چیکار کنه! چی بگه! و خلاصه با مسئله چه جوری برخورد کنه! می پرسید که چرا کارت پستال رو برنگردونده!؟ یا چرا فلان حرف رو زده؟ چرا اون روز برام چای نیاورد؟ چرا فلان و چرا ....

شاعر می گه: "کل اگر طبیب بودی ..."

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد