ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من

آسمان تو چه رنگ است امروز؟

آفتابی ست هوا؟

یا گرفته ست هنوز؟

 

من در این گوشه که از دنیا بیرون است

آسمانی به سرم نیست

از بهاران خبرم نیست

آنچه می بینم دیوار است

آه، این سخت سیاه

آن چنان نزدیک است

که چون بر می کشم از سینه نفس

نفسم را بر می گرداند

ره چنان بسته که پرواز نگه

در همین یک قدمی می ماند

 

هر چه با من اینجاست

رنگ رخ باخته است

آفتابی هرگز

گوشه چشمی هم

بر فراموشی این دخمه نیانداخته است

 

اندرین گوشه خاموش فراموش شده

کز دم سردش هر شمعی خاموش شده

یاد رنگینی در خاطر من

گریه می انگیزد

ارغوانم آنجاست

ارغوانم تنهاست

ارغوانم دارد می گرید

چون دل من که چنین خون آلود

هر دم از دیده فرو می ریزد

 

ارغوان

این چه رازی است که هر بار بهار

با عزای دل ما می آید؟

که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است

وین چنین بر جگر سوختگان

داغ بر داغ می افزاید؟

 

ارغوان، پنجه خونین زمین

دامن صبح بگیر

وز سواران خرامنده خورشید بپرس

کی برین دره غم می گذرند؟

 

ارغوان، خوشه خون

بامدادان که کبوترها

بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند،

جان گلرنگ مرا

بر سر دست بگیر،

به تماشاگه پرواز ببر

آه، بشتاب که هم پروازان

نگران غم هم پروازند.

 

ارغوان، بیرق گلگون بهار

تو برافراشته باش

شعر خونبار منی

یاد رنگین رفیقانم را

بر زبان داشته باش.

 

تو بخوان نغمه ناخوانده من

ارغوان، شاخه همخون جدامانده من

 

از بس شعر خوندم و برای JOY ترجمه کردم که دیگه اون هم به شعرای فارسی علاقمند شده. دیشب گیر داده بود که یه شعری براش ترجمه کنم. سعی کردم اینکارو بکنم، ولی به علت سردرد و عدم تمرکز درست حسابی نتونستم. سرماخوردگی هم مریضی بدیه!

 

دیروز رو خوابیدم خونه! فقط برای جلسه ای که داشتم تونستم بیام بیرون. پدرم می گفت که تو که مهندسی چرا سرما خوردی؟؟ (از اینا که دهنش وازه!) بهش گفتم: مگه مهندسا سرما نمی خورن!؟ خودش خنده اش گرفته بود، ولی نخواست کم بیاره! توجیه کرد!

 

فرض کنید یه سربازی هستید که فقط دو ماه مونده خدمتتون تموم شه! به چی فکر می کنید؟ خیلی ها به کار فکر می کنن و اینکه چه جوری کار پیدا کنن! بعضی ها به ازدواج فکر می کنن و منتظرن که سربازی تموم شه و برن دنبال مراسم عروسی. بعضی ها بی خیالن. بعضی ها به فکر رفتن به کشورهای دیگه هستن! بعضی ها به فکر رفتن به دانشگاه و کلاسهای آموزشی و غیره هستن! من تو فکر همه اینها هستم و نمی دونم اولویت با کدومه! خدا رو شکر، کار دارم و نگرانی از این بابت نیست. کارهای مهاجرت رو هم باید خدمت تموم شه ببینم چیکارش می شه کرد! تحصیلات هم که با وجود علاقه بسیار شدید فعلا نمی تونم کاری بکنم. بی خیال هم که نمی تونم باشم. می مونه ازدواج! آنقدر بهش فکر کردم که پیر شدم. یعنی انتخاب یه شریک برای زندگی انقدر سخته!؟

 

بنشینیم و بیندیشیم!

این همه با هم بیگانه

این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟

و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟

 

جنگلی بودیم:

شاخه در شاخه همه آغوش

ریشه در ریشه همه پیوند

وینک، انبوه درختانی تنهاییم.

 

مهربانی، به دل بسته ما، مرغی است

کز قفس در نگشادیمش

و به عذری که فضایی نیست،

وندرین باغ خزان خورده

جز سموم ستم آورده، هوایی نیست،

ره پرواز ندادیمش.

 

هستی ما که چو آیینه

تنگ بر سینه فشردیمش از وحشت سنگ انداز،

نه صفا و نه تماشا، به چه کار آمد؟

 

دشمنی دلها را با کین خوگر کرد

دستها با دشنه همدستان گشتند

و زمین از بدخواهی به ستوه آمد

ای دریغا که دگر دشمن رفت از یاد

وینک از سینه دوست

خون فرو می ریزد!

 

دوست، کاندر بر وی گریه انباشته را نتوانی سر داد،

چه توان گفتش؟

بیگانه ست.

و سرایی،

که به چشم انداز پنجره اش نیست درختی

که او بر مرغی

به فغان تو دهد پاسخ،

زندانست.

 

من به عهدی که بدی مقبول،

و توانایی دانایی است،

با تو از خوبی می گویم

از تو دانایی می جویم

خوب من! دانایی را بنشان بر تخت

و توانایی را حلقه به گوشش کن!

من به عهدی که وفاداری

داستانی است ملال آور،

و ابلهی نیست دگر، افسوس!

داشتن جنگ برادرها را باور

آشتی را،

به امیدی که خود فرمان خواهد راند،

می کنم تلقین

وندرین فتنه بی تدبیر

با چه دلشوره و بیمی نگرانم من.

 

این همه با هم بیگانه

این همه دوری و بیزاری

به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟

و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟

بنشینیم و بیندیشیم!

 

اشعار از هوشنگ ابتهاج

 

نظرات 2 + ارسال نظر
Nooshin17 پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:12 ب.ظ http://Nooshin17.persianblog.com

سلام
راستش من اگه دوماه مونده بود خدمتم تموم شه حتما حتما به مهاجرت فکرنمیکردم اینو مطمئنم آخه اینم شدکار :( ودرمورد پیدا کردن شریک زندگی فکرکنم بیشتر اون چیزی که گفتین سختر تر باشه

Nooshin17 پنج‌شنبه 29 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 05:12 ب.ظ http://Nooshin17.persianblog.com


راستی من لینکتون رو به جون خودم برنداشتم لینک جزیره به اون بزرگی نوشتم ندیدینش شاید شاید منظورتون اون یکی باشه که دیدم آخه دیگه ادامش نمیدین اضافه نکردم حتما اضافه میکنم اگه بلاگ رولینگ هنوز قاط نباشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد