۱- تب تند عشق تو باعث دلواپسیه، به دلم افتاده در این دل ما هم کسیه!
۲- دارم فکر می کنم که شروع به تحصیل در رشته پزشکی بکنم. مادر و پدرم شدیدا از این مسئله حمایت می کنن و خواهرهام هم علاقمند هستن که اینکار رو بکنم. یادگیری زبان فرانسه هم چیزیه که بدجور افتاده تو سرم. باید یه تصمیم جدی بگیرم! شاید شد!!
۳- آفلاینی دریافت کردم از بنده خدایی که نشون می داد از خوندن یکی از بندهای پست قبلیم ناراحت شده! لازم دونستم تذکر بدم که هر کس که سبیل داره بابای شما نیست!
۴- م.ر. دیشب بهم زنگ زد. خیلی خوشحال شدم از اینکه دیدم کسی هست که بهم اهمیت می ده و نگرانم می شه. ممنونم!
۵- می خواستم ببینم که این شماره ای که بهم زنگ می زنه کیه؟ چند بار به فکر افتاده بودم این کار رو بکنم ولی پیش خودم می گفتم اگه کارش مهم باشه، خودش حرف می زنه! ولی این دفعه نمی دونم چی شد که مجبور شدم و پیداش کردم.
۶- از اینکه کسی بخواد سر کارم بذاره خوشم نمی آد. البته یاد گرفتم که سر کار نرم! ولی بعضی وقتها اجازه می دم کسایی فکر کنن که سر کارم گذاشتن! بالاخره باید حس خود کم بزرگ بینیشون رو ارضا کنم دیگه!!
۷- شب یلدا، هیلدا بهم زنگ زد و دعوت کرد که شب رو برم پیششون. به خاطر قراری که با خانواده گذاشته بودم، نتونستم برم پیششون و شب رو به همراه خانواده انقدر خوردیم و گفتیم و خندیدیم که نفهمیدیم کی خوابمون برد!
۸- دیشب هم با سعید رفتم خونشون! فیلم قاتلان بالفطره رو هم گرفتیم که ببینیم ولی سی دیش خراب بود. هیلدا هم دیر اومد خونه و ما هم که شام نپخته بودیم. هیلدا یه چیزی درست کرد و خوردیم و کلی در مورد آینده و ادامه تحصیل و .... با سعید صحبت کردیم.
۹- پدر و مادرم دنبال دختر مناسب می گردن برام! دیروز صبح که پدرم داشت منو می رسوند ایستگاه مترو، تو راه بهم گفت که فکر می کنه باید حدود ۲ سال برای ازدواجم صبر کنم. بهش گفتم اگه شما اجازه بدید، ازدواج نکنم راحت ترم! بابام بهم گفت این حیای تو منو کشته!!! مامانم می گه اگه زن گرفتی و باز هم تونستی عین قبل از ازدواجت خوب باشی، اون موقع مردی! می گه زن تو خیلی خوب باشه می شه من!
۱۰- از پدرم خواستم که یکی از حیاط هاش رو بفروشه و به عنوان سرمایه بهم بده! آی چی می شه اگه بتونم مخشو بزنم! هر کاری می کنم راضی نمی شه!
do ve la more
سلام وبلاگ جالبی داری . به من هم سر بزن من از فرهنگ وهنر هرمزگان مینویسم
سلام ... نمیدونم اصلا دیگه منو به جا میاری یا نه ولی من که دوستانم رو هیچوقت فراموش نمیکنم حالا هرچه قدر هم از نظر فکری با من فرق داشته باشن ;) من هر هفته میام اینجا و مطالبت رو میخونم ولی نظر نمیدادم چون میدیدم بیشتر حوادث روزمره رو مینویسی و نظر نمیخوای ولی پست قبلیت... اون قسمت که میگی وقتی می بینم یکی از دوستانم از دستم ناراحته......
وای از مطالب قبل یه مطلب مونده : صادرات عکس ! خواسته بیدیم
سبیل بابا می چرخه !!
salam man taze veblogeto peyda kardam va be nazaram kheily jalebe harhafte matalebeto mikhoonam tamame matalebe ghadimit ro ham khoondam omidvaram hamintor edame bedy
رفاه زندگی بیشتر از کسی که می شناسید ناشی می شود
نه چیزی که می دانید .
قدرت تمرکز نوشته :جک مارک و لس
سلام/امیدوارم حالتون خوب باشه/نمی دونم من را به یاد دارید یا نه/در هر صورت یه سر به من بزن شاید یادت اومد/البته نه به وبلاگم/چون دیگه تو اون نمی نویسم/همین نشونی که زدم را برو/راستی وبلاگمbaran5a.persianblog.com بود/یا حق
سلام.کم پیدایی. خوب مشغله کاری و حالاهم که بحث ازدواج و اینا.خوب به سلامتی کی شیرینی میخوریم؟
ا