دوست آن باشد که فقط فکر خودش باشد!

تصمیم داشتم طوری برخورد کنم که هیچ وقت پشیمون نشم! ولی هر چی سعی می کنم، در بعضی از شرایط نمی شه جلوی دل رو گرفت. برای دوستی که دنبال کار می گشت کاری پیدا کردم و با بالاترین حقوق ممکن دعوت به همکاری کردم. بعد از مدتی بسیاری از کارها رو یادش دادم و ازش خواستم تو یه پروژه همکاری کنیم. از انصاف نباید گذشت که خودش هم خوب یاد می گرفت. بعد از مدتی که سود پروژه به جریان افتاد، چنان برخورد بدی با من کرد که اصلا باورم نمی شد! حتی شنیدم که در جاهای مختلف پشت سر من حرف زده!! هر چیزی رو می تونستم تحمل کنم ولی حرفهایی رو که زده نمی تونم تحمل کنم! یکی نیست بهش بگه که آخه آقا جون، تو نبودی این پروژه انجام می شد! دستت رو بند این کار کردم، یه چیزی هم بدهکارم!!؟ خلاصه در مقابل رفتار بدش کاری نکردم و فقط به خودم گفتم که وقتی تصمیم گرفتی عمل کن!! از دوستم هم ناراحت نیستم. شاید از نظر ایشون من همون آدمی هستم که می گن! دونستن این مسئله خودش خیلیه. وقتی ایشون را با اون یکی دوستم مقایسه می کنم که وقتی بعد از ازدواجش یه کار تو یه شرکت دولتی براش درست کردم و خودش و خانمش همین الان هم که منو می بینن کلی ازم تشکر می کنن، می بینم که آدم همیشه می تونه حق رو به خودش بده ولی بهتره حرمتها رو حفظ کنه!

با اینکه می گم پشت دستمو داغ می کنم ولی می دونم که نمی کنم! تا چه پیش آید و چه در نظر آید!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد