جواب معماها

می خوام جواب معماها رو بگم. معماهایی که قبلا مطرح کرده بودم.
۱- هویج! چون زرده! بقیه اش هم نکته انحرافیه!
۲- بخاری! زمستونا که تو خونه است. تابستونا هم به کسی ربطی نداره که بالای درخته یا نه! بخاری خودمه٬ می خوام بذارم بالای درخت.
۳- شیر و شتر شباهتی به هم ندارند و اون تیر آهن هم نکته انحرافیه!!

امیدوارم خوشتون اومده باشه!

فراق

فراق، تو بی سبب نیستی

به راستی سلط کدام قصیده ای ای غزل

ستاره باران جواب کدام سلامی به خورشید از دریچه تاریک

کلام از نگاه تو شکل می گیرد

خوشا نظر بازیها که تو آغاز می کنی!

KOL DOGMELERI

Hatirlarin bu gun Gibi
Sessiz gecen Son geceyi
basin ole eyik bir suclu gibi
bana verdeyin hediyeyi
Iki kucuk kol dogmesi
butun bir ask hikayesi
Iki dogme iki ayri kolda
bizim gibi ayri yolda
aksam olunja sustulurum
her kesi her her seyi
gelir kol dogmelerimin birlesme saati
.. cikarim koyarim kutuya yan yana
bitsin bu iskence kalsinlar bir arada
heyhat sabah gun isilda
yalniz gece bulusanla
yasli gozlerle ayrilirlar
dogmeler gibi bizim gibi
bizim Gibi Ayrilirlar
BIZIM GIBI AYRILIRLAR
BIZIM GIBI

Love

Love is the difficult realization that something other than oneself is real

یا رب این نو گل خندان که سپردی به منش

می سپارم به تو از دست حسود چمنش

 

فیلم  Final destination رو احتمالا دیدید. امروز یه لحظه به اون فیلم فکرکردم و پیش خودم گفتم نکنه سرنوشت ما هم اونجوری بشه! قضیه از این قراره که کامپیوترم روشن بود، رفتم نماز بخونم. وقتی برگشتم مونیتور خاموش شده بود! دست زدم به کی برد که یه دفعه تق! صدای یه چیزی اومد از پشت مونیتور. بعدش دودی بلند شد و مانیتور به رحمت ایزدی پیوست. خوب شد خودمون چیزیمون نشد.

اوضاع اینترنت هم که خودتون می بینید چطوریه! تا بخواد یه صفحه بالا بیاد می رسی به نیمه عمر! مثل مواد رادیو اکتیو!!

در مورد کنکور هم بگم. ما بالاخره نفهمیدیم کنکور امسال سخت بود یا نه!؟ سارا می گه خیلی ساده بود و کلی وقت اضافه آورده و کلی هم اعصابش خورد شده! اکبر می گه سخت بوده! ولی سئوالها رو که دیدم به نظرم آسون اومد. بالاخره باید با سارا موافق باشم دیگه!!

راستی نمی دونم چرا، ولی من این وبلاگ زیتون رو خیلی دوست دارم! اولین جایی که سر می زنم اونجاست. انتخابهای بعدی من هم وبلاگ نوشین، مرجان، ققنوس، وبلاگ خودم، دات نت و ... هستند. البته به وبلاگهای شلمن٬ نارسیس٬ رنگین کمان٬ زهرا و ... هم سر می زنم.

 یه چند تا هم معما بگم و برم.

1- اون چیه که زرده، چهار تا هم چرخ داره؟

2- اون چیه که تابستونا رو درخته، زمستونا تو خونه!؟

3- شباهت شیر و شتر و تیرآهن چیه؟

معماهای سختتر در راهند.

 

دانی کدام خاک بر او رشک می برم

آن خاک نیکبخت که در رهگذار اوست!

 

موفق باشید.

 

کنکور


بالاخره این کنکور برگزار شد و ما خیالمون راحت شد. البته من امتحان ندادم ولی از خواهرم که امتحان داد بیشتر نگران بودم. در هر حال، با توجه به چهره خواهرم بعد از امتحان می شد فهمید که باید برای سال بعد بخونه و امیدوار بشه که قبول شه. باز هم همون دردسرهای گذشته و ...

تو عمرمون جلوی دبیرستان دخترونه نرفته بودیم که رفتیم. صبح بردم خواهرم رو رسوندم و ظهر که اومدم برش گردونم خونه، کلی وایسادم. فکر کنم خواهرم می دونست که باید دیر بیاد بیرون و چون آخرین نفر از اونجا خارج شد ما تقریبا همه دخترها رو دیدیم. نکته جالب این بود که برای اولین دفعه بد نبود. ولی در کل من به این پسرهای بدبختی که روز و شبشون جلوی مدرسه دخترا می گذره عرض کنم که انصافا خیلی خنگن! والا ما که دختری ندیدیم که ارزش نگاه کردن داشته باشه! البته به خانمها برنخوره ها! ولی انصافا خیلی بی ریخت بودن! من خودم به زندگی امیدوار شدم.

بحث ازدواج

 

این روزها زیاد در مورد ازدواج بحث می کنم. دلیلش اینه که مادرم چراغ سبز نشون داده!! البته معمولا چراغ سبز مادرها نتایج خاصی هم داره که آدم رو مجبور به راه رفتن در راهی می کنه که براش در نظر گرفتن!! با چند تا از دوستان در این زمینه صحبت کردم و به نتایج جالب و مفیدی رسیدم. الان هم دنبال کتابی به نام "Intimate Connection" می گردم تا بخونم. قیمت این کتاب 7 الی 10 دلاره ولی تو ایران پیدا نمی شه. این کتاب از سری کتابهای "Feeling Good" نوشته دیوید برنز هست که اگه کسی داره ممنون می شم به دست ما برسونه! فکر می کنم قبل از اینکه سراغ بحث ازدواج بریم، هر کسی باید این کتاب رو بخونه!

با دوستان زیادی در زمینه معیارهای ازدواج بحث کردم تا بهترین معیارها را انتخاب کنم. شنیدن بعضی حرفها از بعضی از دوستان بسیار عجیب و گاهی وقتها بسیار جالب بود. یکی از دوستانم که در یک مرکز تحقیقاتی بزرگ در ایران کار می کند، شرط ازدواج را تنها پولدار بودن طرف مقابل اعلام می کند، در حالی که همین دوست عزیز قبلا معیارهای دیگری از قبیل تحصیلات در رشته خاص، سطح فرهنگی، درک متقابل و ... داشت. یکی از دوستان محل خدمت می گفت که دختر فقط باید زیبا باشد و این کافیست! یکی دیگر از دوستان ازدواج را یک نوع قرارداد می دانست و حاضر نبود به این قرارداد تن بدهد! یکی دیگر می گفت که تنها عشق کافی است. دوستی هم می گفت که باید سنجید و کسی را انتخاب کرد که حداقل 60 یا 70 درصد با ما هماهنگ باشد. بعضی ها هم دوست داشتن را معیار می دانستند و بعضی ها هم فامیل بودن را و ....

با نگاهی دقیق به معیارهای مطرح شده متوجه می شویم که متاسفانه جوانهای ما به تنها چیزی که ارزش قائل نیستند، داشتن نگاه واقع بینانه و انسانی به طرف مقابلشان است. مسلما هیچ کدام از ما جوانها مخالف ازدواج نیستیم و راست و پوست کنده بگویم که آنها که با ازدواج مخالفند یا مریضند و یا اینکه دروغ می گویند و دروغشان معمولا ناشی از شرایطشان و یا عدم موفقیت و سرخوردگی از عشق است. روی صحبت من این عزیزان نیستند. با جوانانی صحبت می کنم که مقوله ازدواج را جزو زندگی می دانند و با آن مخالفت های مصلحتی ندارند.

سعی می کنم از حدیث و آیه هم استفاده نکنم تا متهم به چیز خاصی نشوم. مطمئنا همه ماها با دیدگاهی که مهمترین معیار را زیبایی و خوش تیپی بداند مخالفیم. چه اینکه می دانیم زیبایی و خوش تیپی معیارهایی زودگذر و مقطعی هستند و نمی توان تا آخر عمر دل به این زیباییها خوش کرد. همچنین زیبایی ممکن است بر اثر اتفاقاتی از بین برود و آنگاه زندگیی که بر اساس این معیار بنا نهاده شده، راهی جز جدایی نخواهد داشت. پولدار بودن و وضع مالی خوب خانواده دختر هم معیار خوبی است، در عین حالی که معیار بدی هم هست. مسلما دختر یا پسری که در خانواده بسیار غنی زندگی کرده و همه امکانات برایش فراهم بوده است، خواسته های متفاوتی از زندگی دارد و این خواسته ها با خواسته های افراد با بضاعت مالی کمتر بسیار متفاوتند. بسیارند کسانی که معنی پیتزا را نمی دانند و اگر چنین پسری با دختری ازدواج کند که سفرهای اروپایی جزو لاینفک زندگیش بوده، دچار مشکلات عدیده ای در زندگی می شود. باورهای فرهنگی این دو نیز مطمئنا متفاوت است و نمی توان به راحتی این مشکلات را حل کرد. افرادی در این گونه ازدواج ها موفقند که اولا اهل کار باشند و پشتکار بالایی داشته باشند، ثانیا بر حسب علاقه و با مطالعه دقیق عاشق شده باشند و ثالثا دارای فرهنگ قابل پذیرش از طرف طرفین باشند. معمولا اینگونه ازدواج ها برای پسرهای با بضاعت مالی کمتر توصیه نمی شود، مگر اینکه ابایی از تسلط بی چون و چرای خانواده و خود همسر نداشته باشند.

دوستانی که ازدواج را نوعی قرارداد می دانند، شاید تا حدودی حق داشته باشند. ازدواج نوعی قرارداد است ولی عجیب است که این قرارداد اگر با شخصی انجام شود که اهلش باشد، به سود طرفین خواهد بود. قبل از اینکه تن به این قرارداد بدهیم، باید بدانیم که با چه کسی قرارداد می بندیم و چه چیزی به دست می آوریم و چه چیزی از دست می دهیم. نمی توان تنها به این دلیل که ازدواج یک قرارداد است از آن دوری جست. بشر همواره نیازمند این قرارداد بوده و این قرارداد تنها قراردادی است که همه ابناء بشر( به جز چند استثنا)  آن را امضا کرده اند و گاهی وقتها به دلیل در نظر نگرفتن بعضی مفاد یا عدم اجرای برخی از بخشها، تن به فسخ آن داده اند.

عشق از نیازهای اولیه ازدواج است ولی کافی نیست. انسان عاشق دنیا را از دید دیگری می بیند. آواز پرنده ها، مفهوم کلمات، شعرها، کتابها و طبیعت و ... همه و همه از نظر فرد عاشق مفهومی متفاوت دارند. شاید همه ما این جمله دکتر شریعتی را شنیده باشیم که عشق یعنی غرق شدن در رودخانه! (مضمون جمله همین است!). انسان عاشق بدیهای معشوق را هم زیبا می بیند. پسری که مثلا مخالف آرایش کردن دختر باشد، اگر عاشق شود، آرایش کردن دختر را با واژه های عاشقانه و اشعار مختلف تفسیر می کند. لازم است از عشق بپرهیزیم. مرا به مخالفت با عشق متهم نکنید. عشقی پسندیده است که بر مبنای درستی بنا نهاده شده است. از عشق های زودگذر بپرهیزید. سعی کنید قبل از آنکه عاشق شوید بدانید که عاشق چه و که می شوید. عادت ما ایرانی هاست که اول عاشق می شویم، بعد ازدواج می کنیم. به نظر من باید منطقی ازدواج کرد و عاشقانه زندگی کرد.

نکته ای هم مطرح می کنم که شاید به مذاق شما خوش نیاید و بیشتر آقایان را شامل شود. ما پسرها معمولا اول عاشق زیبایی دختر می شویم و سپس خودمان را توجیه می کنیم که دختری را که زیباییش را پسندیده ایم، فلان معیار و فلان معیار ما را هم دارد. در واقع، معیار اصلی چیز دیگری است و تا دختری آن معیار را نداشته باشد، سراغ بررسی معیارهای دیگر نمی رویم و وقتی دختری را دیدیم که معیار زیبایی را دارد، بقیه معیارها را توجیه و یا تلطیف می کنیم. این مسئله در مورد خانمها هم مطرح است و معیار اصلی آنها پول و تیپ است. من هر دوی این رفتارها را نفی کرده و مذموم می دانم. سعی کنیم فردی را پیدا کنیم که زیبا باشد ولی قبل از اینکه چنین فردی را جستجو کنیم باید زیبایی را تعریف کنیم.

خلاصه مبحث اینکه ازدواج از نگاه جوانان معانی مختلفی دارد و یا برای برآوردن نیاز خاصی مورد نظر است. قبل از ازدواج باید بدانیم برای چه ازدواج می کنیم و دنبال چه می گردیم. باید معیارهایمان را مشخص کنیم و دنبال کسانی بگردیم که 60 یا 70 درصد معیارهای ما را داشته باشند. بعد از ازدواج می توان در جهت تکمیل و تکامل گام برداشت و تلاش برای ساختن زندگی و تکمیل نواقص طرفین باید بعد از ازدواج صورت گیرد. باید با رفتار درست و منطقی انتظاراتمان را از طرف مقابل بیان کنیم و سعی کنیم همدیگر را در رسیدن به اهدافی که تعیین کرده ایم کمک کنیم. مطمئنا خدا با ماست در صورتی که با او باشیم. "اینما کنتم فثم وجه ا..."

توصیه می کنم معیارهای زیر را برای طرف مقابل در نظر بگیرید:

- سطح فرهنگی و مذهبی متناسب با خودتان

- سطح مالی متناسب با خودتان

- علاقه و دوست داشتن و درک متقابل

- پشتکار و ارداه قوی و عدم ترس از مشکلات

- ...

 

موفق و موید باشید.